.:: روزانه ::.

دست ‌نوشته‌های روزمره شاهین درباره زندگی .....

.:: روزانه ::.

دست ‌نوشته‌های روزمره شاهین درباره زندگی .....

زندگی

توی این زندگی پر از درد و دروغ ما داریم راه میرم و به زندگی کردن ادامه میدیم.. و همینطوری که راه میریم آدمها رو هم نگاه میکنیم..و فکر میکنیم داریم زندگی میکنیم...!

...به خاطر داشته باش!

...به خاطر داشته باش!

آن هنگام که شاهد شادی را در آغوش گرفته ای
الهه ی غم در بستر تو آرمیده است!

چه قدر بد شانسی؟!!

لعنت به این شانس!

می کنم فریاد، ای فریاد، ای فریاد ...

فریاد کشیدم،
با تمامی  امکانم، با تمامی ِ تارهای صوتی ام، با تمامی  خشم و نفرت و وحشتم،
شاید به فریادم برسی
شاید به کمکم بیایی ...
فریادم، اما، اگر تو را به وحشت انداخت و تو گریختی
و از من دورتر از آنچه که بودی، شدی
این دیگر گناه من نبود
گناه قدرت  تشخیص تو بود ...
(نادر ابراهیمی – «آتش بدون دود» – جلد هفتم – صفحه ۳۸۰)

زلزله!!

احساس کردم دارم میلرزم بابام گفت زلزله !! بعد که زلزله تموم شد تازه یادش افتاد که موقع زلزله باید رفت بیرون از خونه تو خیابون! با اون زیرشلواری راه راه مسخرش و اون دمپایی ابریش که من همیشه ازش به عنوان سوسک کش استفاده میکنم  پرید تو خیابون وسط های راه انگار تازه یاد ما افتاده بود  گفت شما هم بیاین!! و من هم همچنان به دیدن فیلم ادامه دادم به این ترتیب زلزله به پایان رسید ...

سوال فلسفی: به نظر شما چند ریشتر زلزله ارزششو داره آدم جای حساس فیلم بپره بره تو خیابون سوژه رو از دست بده؟

ازدواج

ــ ازدواج شتریه که در خونه هر خری میخوابه...!

آدم‌ها

چه کوچک هستند آدم‌ها وقتی با کسی، برای به‌دست آوردنش موافق و هم‌عقیده می‌شوند! تایید می‌کنند و لبخند می‌زنند! تمام رسوم ادبی و فلسفی را به‌کار می‌گیرند که اعلام کنند همه چیز بروفق‌مراد است!

زندگی

روزی دیدمش زندگی را در عشق خلاصه میکرد و امروز در تنفر ......